جناب بوم نقاشی

شعر طنز و نطنز - با آثاری از خودم و دیگر هیچ

جناب بوم نقاشی

شعر طنز و نطنز - با آثاری از خودم و دیگر هیچ

اینجا پره از دغل

این نوشته را برای اشراری که با ایجاد رعب و وحشت و ضرب و شتم مردم می خواستند به اهداف خود برسند نوشته ام:


به نام حق با سلام به احترام ملت
این نامه رو نوشتم برای عرض تسلیت
خدمت جهان آرا ، بابایی، صدر ، همت
و حضرت صاحب زمان (عج) ، تمام اهل جنت

کجایی جهان آرا، بعثی ها سر رسیدند
بمب دروغ و تهمت رو سرمون پاشیدند
ممد نبودی ببینی1،  به شهرت حمله کردند
مردم بی پناه و به خاک و خون کشیدند

خوشبحالت ندیدی،  ظلمی که مردم دیدند
هرکی لبش وا می شد، سرش رو می بریدند
خوشبحالت ندیدی وقتی بچه ات رو کشتند
اگر بودی می گفتی تاوانش و پس میدند

پرستوهامون ممد، بد جوری پر پر زدند
نمی دونی تو بهشت به کجا ها سر زدند؟
ندیدی که شکایت پیش امام (ره) بیارند؟
در خونه مولا (ع) نشنیدی که در زدند ؟

نشنیدی که به قنبر علی (ع) بگه دوباره
ذوالفقار رو بیارش علی (ع) باهاش کار داره
ندیدی که ابولفضل لباس رزم تن کنه ؟
مهدی صاحب زمان (عج) قصد ظهور نداره؟

به امام (ره) سر می زنی میگن که حالش بده
می گن که قلب امام (ره) بدجوری درد اومده
بگو شما غم نخور این ننگ رو پاک می کنیم
دست امام (ره) رو ببوس، دلم براش پر زده

ممد می بینی امشب عرش خدا می لرزه؟
می دونی که چی شده که کبریا می لرزه؟
نقل است از محمد (ص) صبر خدا سر می آد
هر وقت دل مادری می شکنه یا می لرزه

ممد، به همت بگو ، اسماتون رو دزدیند
به اسم باهنرها، رجایی ها و چمران مردم دروغ شنیدند
فقط مونده مصدق ، نمی دونی که دکتر
چه کرد که این همه سال از اسمش هم ترسیدند؟

اینجا پره از دغل، مخبرهای بی خبر
دکترهای جعلی و وکلای بی اثر
سمتهای بزرگ و آدمهای مختصر
جیب بر و دزد و قاتل، دروغگو و جادوگر

ممد کمین یادته کنار اون درخته
گفتی که جنگ راحته، این انتظار سخته
ممد بیست و پنج ساله منتظرم تو کمین
اونم تو این قرارگاه - یک نفره - یک تخته

از این کمین به ندرت کسی بیاد رد بشه
حال منو بپرسه حال خودش بد بشه
یه خط تو این مونیتور بالا و پائین می ره
منتظرم که این خط یه خط ممتد بشه

نوشتم تا بدونی، دنیا با ما نساخته
کاشکی منم می بردی، موندن تو اینجا سخته
آدرس پشت نامه: بهشت ، باغ ارم .
امضاء:
یه قطع نخاع ، که چشم به سقف دوخته


1. کویتی پور پس از آزادی خرمشهر نوحه زیبایی با مقطع :

ممد نبودی ببینی،

ساخت، درباره  این نوحه می توانید در اینجا اطلاعات مفیدی بیابید

رای جنون گاوی داره

خواننده محترم لطفا این کشف بزرگ پزشکی را با شعر و امثال هم اشتباه نگیرید

وقتیکه  من علم شدم

عالم شدم و آدم شدم

وارث جام جم شدم

مردم کشورم شدم

یک پیک خوش قدم شدم

تاج به سر و صنم شدم

ملت محترم  شدم

چی شد که متهم شدم؟

رای  جنون گاوی داره

رای دادم  اینجور شدم

جاسوس و مزدور شدم

کافه ای و کافر شدم

ناجور و جورواجور شدم

فاسد و فحشاگر شدم

بد جوری لخت و عور شدم

شدم کثیف و بی حیا

میت گور به گور شدم

رای  جنون گاوی داره

رای که دادم نا کس شدم

خاشاک وخار و خس شدم

زالو خونخوار شدم

پشه شدم مگس شدم

ایدزی  و معتاد شدم

قرطی بوالهوس شدم

خائن و زورگو شدم

بد دهن و نفس شدم

رای  جنون گاوی داره

رای که  دادم شدم بلا

رذل شدم  دور از شما

یکدفعه جاهلی شدم

قمه کشیدم همه جا

خون می ریزه از تو چشام

به من می گن ابی وبا

سنگ  می زنم به شیشه ها

آتش  کشم مغازه را

رای  جنون گاوی داره

رای که دادم هار شدم

اینجوری بیمار شدم

عین دراکولا شدم

خفاش خونخوار شدم

یکی یه زنجیر بیاره

 زنجیری انگار شدم

وقتشه زندونیم کنین

خیلی گنهکار شدم

رای  جنون گاوی داره

رای که دادم ملنگ شدم

لنگ شدم و کلنگ شدم

بوق شدم و بوق زنان

تو دستهای فرنگ  شدم

سبز بودم و سرخ شدم

یکدفعه رنگانگ شدم

بخل و حسد نشست رو من

حسود و چشم تنگ شدم

رای  جنون گاوی داره

دلم می خواد که خوب بشم

دوباره  محبوب بشم

ولی لیاقت ندارم

بهتره مضروب بشم

وقتی شرارت می کنم

خدا کنه سرکوب بشم

الهی با تیر و تفنگ

منقلب القلوب بشم

رای  جنون گاوی داره

حسابی بدنامی داره ، نادونی و خامی داره

رای دادن اعدامی داره

نطق انتخاباتی[ شعر طنز]

توضیح : این شعر مربوط به انتخابات، انتخاب مدیر طبقه چهارم بلوک 36 شهرک مسکونیمون است و هیچ ربطی به انتخابات  دیگر سرتاسر جهان ندارد:


 اگه من رای بیارم لگد به دنیا می زنم

چک آب داری توی گوش هیولا می زنم

می گیرم محتکر و هفت هشت تا تی پا می زنم 

چند تا با این پا می زنم چند تا با اون پا می زنم

می آم از تو سفره ها نون می بُرم ... نه ، می بَرم

براتون جدا جدا روغن و حلوا می زنم

  سنگک تازه می آرم  جلوی خونه برات

هرکی هم خواست براش روش مربا می زنم

صبح زود خودم می آم خونه رو جارو می کنم

لباسها رو می شورم یکی یکی تا می زنم

مفتکی خونه می دم من به همه اونم دو تا

واسه این سه تا رقیب چادر تو صحرا می زنم

خزر رو پس می گیرم تمیز و زیبا می کنم

برا هر کی رای داده اونجا یه ویلا می زنم

اگه من رای بیارم ماهی سفید زیاد می شه

برای راحتی تون دو سه تا دریا می زنم

دستور فشن می دم تا همه ژیگولی بشن 

رژ لب رو می آرم خودم رو لبها می زنم 

اگه من رای بیارم واکس مو و  "ژل"می آرم

همه ی پاچه ها رو برمودایی تا می زنم

من بیام پشت سرمCD و DVD می آد 

می آرم ماهواره رو دیش به اروپا می زنم

همه رو می رقصونم اکس تازی پارتی می گیرم

تکنو و هد میزنم هیپ هیپ و ها ها می زنم

سفر خارجه می رم همه رو ماچ می کنم 

می رم تا کاخ سفید دست به اوباما می زنم

کارای علمی و فنی می کنم خیلی زیاد

مثلا هیمه را آتش توی سرما می زنم

کولر دفترم و تابستونی راه می ندازم

درها رو وا می کنم باد به گرما می زنم

صبح تا شب کار می کنم تا بقیه حال کنن

همه رو لوس می کنم لیلی به لا لا می زنم 

به سربازها "هایدا*" می دم شام و ناهار

شورباء رو حذف می کنم بجاش پیتزا می زنم 

برا تیم ملی مون هم جام جهانی می خرم

به همه گل می زنم پل روی دلها می زنم

پول نفت رو می برم... نه،   می آرم

وسط سفره هاتون شمش مطلا می زنم

خلاصه چاکرتم، مخلصتم رای بده

اگه من رای نیارم که سر به صحرا می زنم 

----------------------------------------------- 

* هایدا:نام یکسری فروشگاه زنجیره ای است که به شکلی متفاوت انواع ساندویچ ژامبون را عرضه می دارند، البته منظورم از متفاوت استفاده از نانهای بزرگ و سس سفید فراوان است، بهرحال این نام هیچ ربطی به نام آیدا یا ژیلا ندارد و حتی اگر من رای بیارم بازهم کافور کما فی سابق سرو می شود 

برای گریه ای کاش آغوش مادرم بود

ای کاش کودکی را یک بار دیگرم بود
انشاء عید نوروز در کهنه دفترم بود
ای کاش این همه غم راه مرا نمی بست
برای گریه ای کاش آغوش مادرم بود
ای کاش درد زانو از کهنگی نمی گفت
عشق دوچرخه بازی ایکاش در سرم بود
ای کاش تیره بازی از کوچه رخت نمی بست
لیگ بزرگ تیره ، ای کاش محترم بود
ای کاش جوی کوچه با بنده آشنا بود
خاک کثیف کوچه ای کاش بسترم بود
ای کاش کین و نفرت در خاطرم نمی رفت
دیو سیاه قصه، ای کاش باورم بود
ای کاش جنگ و دعوا بی هیچ ترس و پروا
ای کاش زنگ آخر یارم برادرم بود
ای کاش دختر عشق همبازی دلم بود
قولی که داد ای کاش امروز خاطرم بود
ای کاش نسترن بود شعر امید می خواند
درمان خستگی ها ای کاش در برم بود
ای کاش باز دیدار ، دیدار آخرین بار
روزی که رفت ای کاش آن روز آخرم بود

باید بروم من ز چه بنشسته ام امشب

ای بار گران بار سفر بسته ام امشب

در راه سفر مست نظر بسته ام امشب 

بر کشتن یاد تو کمر بسته ام امشب

 دل کنده و بر جای دگر بسته ام امشب

افسوس فقط یار که من خسته ام امشب

 

از رفت من خسته مگر یار بیایی

ای یار نظر کرده به انظار بیایی

ای لاله رخان در نظرت خار بیایی

باید بروم ، من روم انگار بیایی 

خواهم بروم لیک چه آهسته ام امشب

 

دلپاره بگیرم بروم یار ز دستت 

آواره بگیرم بروم یار ز دستت

یک باره بگیرم بروم یار ز دستت

طیاره بگیرم بروم یار ز دستت

همدست اگر هست از این دسته ام امشب

 

فردا که رسد باغ به اقرار بیاید

هر شاخه شکستی و شدش خار بیاید

هر خار و خسی بلکه به یک کار بیاید

این عاشق دل داده خونبار بیاید

دلرا دگر از دست تو بشکسته ام امشب

 

از یاد تو عمریست به فریاد شوم

باید به سفر رفته که آباد شوم

باید بروم تا ز غم آزاد شوم

گر پا بنهم بر غم تو شاد شوم

در فکر سفر بین که چه وارسته ام امشب

 

رسوا شوی و هرکه تو را دید براند

من می روم و بعد من این غصه بماند

هر لحظه به تو غصه ، مرا یاد رساند

آری چو روم غصه فقط نام تو داند

باید بروم من ز چه بنشسته ام امشب

 

دل کی شدی از عزم سفر باز پشیمان؟؟

ماندی تو اگر باز غریبی چو یتیمان

از درد بپا خیز و برو در پی درمان

من جا زدم از ترس سفر کردن ایمان

من ماندم و بر درد تو پیوسته ام امشب

زیر لگدهای منم زنده کسیست

این یک دروازه است
در دنیا باز است
دل تردد دارد
و ترافیک طرحی است
که جهان ملزم اوست
زنده بادا مرده
مرده بادا زنده
این شعاری ابدیست
زنده ها زیر لگد
مرده ها روی دوست
با شرف می میریم
مثل آن چند نفر
به حق و شرف لا اله الا الله
یادمان می آرند
مثل آن چند نفر
که محمد است نبی و علی ولی الله
و فراموشمان میکنند
مثل آن چند نفر
و فراموششان می شود
مثل ما (همین حالا )
که با شرف است لا اله الا الله
که محمد است نبی و علی ولی الله
و بهشت منتظر قوم ما بنشسته
ما معلم به دروغیم و مذکر به سکوت
آمر معروفیم و معرف به حضوری نکره
شش خدا داریم و
قبله از هشت جهت
نه رکوع رفته و
یکبار وضو نگرفتیم
می توان رفت بهشت
چون خدا می بخشد

راستی
زیر لگدهای منم زنده کسیست؟

خری که لاشخواره

بنام خالق عشق ، سلطان با سخاوت

فرمانروای گیتی،  یزدان با عدالت

شاعر «جنت » سُرا ، راوی نظم بهشت

دانای هر حکایت ، قادر بی نهایت

…………………………………………

آورده اند گویا صدا صدای نعره ست

یک شاخه  که شکسته افتاده روی صخره ست

آنجا کنار صخره ، جنگلی بکر و زیبا ست

مردی فتاده بیهوش ، اندر میان دره ست

 

درنیمه شب ز سرما  و از درد آمد بهوش

از خاطرات ذهنش گردیده بود خاموش

با ترس و لرز و گریه گفتا که نام ما چیست

پاسخ رسید از باد : یادم تورا فراموش

 

تا صبح بزد به صخره سر را  و گریه ها کرد

هی با خودش دعوا کرد هی خویش  را جدا کرد!

هی کوه را صدا کرد، هی جنگل را نگاه کرد

هی سنگ را لگد زد ، ناله ز درد پا کرد

 

تا صبح گفت شاید جنگل دهد دوایم

شاید میسر شود دیدار آشنایم

باید روم به جنگل آنجا نشانه ها هست

باید حکایتی را تا خود ز خود در آیم

 

در راه دید خر را حیوان باربر را

گفتا که درمان نما بیمار رهگذر را

تیمار کن دلم را منرا چو خود خر نما

این رسم باشد امروز حیوان همسفر را

 

خر گفت من اصیلم رشوه نمی پذیرم

خر را نشانه هایی است من خر شناس پبرم

خر را همیشه بار است خر را خریت عارست

منیکه خر بگشتم هرگز چو خر نمیرم

 

خر را اصالت بود ناطق به عرعر بود

آنگه که زیربار است گویی که خاور بود

همچو صف خاوران خرکار و بردبارست

در گل بمانده هر که در زندگی خر بود

 

باید خریت کند با خویشتن سر کند

باید که کار خود را تا دم آخر کند

کله خراست و باید با کاه هم بسازد

باید به کاه و ینجه هی خویش را خر کند

 

با اینکه در راه عشق عاشق آهو شده

لحظه ای را خر شود همسر یابو شده

آنگه به جفتک زند دنیای بی وفا را

تا کره خر بداند، خر ز چه هالو شده

 

باید که بررسی کرد یک هفته حالتت را

گر خر شدی پذیریم آنگه حضانتت را

برخیز و همتی یاب ، یک کار راحتی یاب

از خویشتن بران تو زین ره کسالتت را

…………………………………………………………..

تا چشم زدی تو بر هم از روزگار درهم

بگذشت آن هفته و یک هفته دگر هم

آمده در حکایت خر بوده با درایت

خر می کند هدایت بشنوتو این خبر هم

………………………………………………………

آنگونه که وعده بود ، نوبت بررسی شد

گزارش از کلاغ و گنجشک هم وصی شد

جانوران جنگل جمله شده یک دله

تو ناقص الخلقه ای ، اینگونه وارسی شد

 

هرجا که زورمندی گرگی شوی درنده

هرجا به مکر خیزی روباه بر تو بنده

در کورس تنبلانه ، همراه چرک بودن

گشتی ز گاو و گوسفند وز خوک هم برنده

 

شک که کنی ناگهان سگی شوی شکاری

کفتار رو سپید است نزدت به مرده خواری

چون جغد شوم چشمت چون افعی است طلسمت

نیش زبانی تراست عقرب از آن فراری

 

زیر آب چون میزنی بر ریشه ها می زنی

بهتر ز ماهی شوی هرگه شنا می زنی

چو کوسه ای به سرعت حمله کنی زیرآب

در خشکی همچو خرچنگ خود را تیپا زنی

 

شاگرد بازیگریت میمون حقه باز است

گربه صفت چون شوی چنگت به جنگ باز است

چون موش درمانده ای دزد در خانه ای

هم موش مرده گردی حمله چو از گراز است

 

چون حالتت شد واصل شورا نهاد جنگل

با تحقیق و تفحص به اتفاق آرا نامت نهادد انگل

ویروس خبر را شنید گفتا که این ناروا است

کنون کنم اعتراف ویروس بد دلیم در او مراست منزل

 

او بچه آدم است ، خلیفه ای در بهشت

بر او سجده نمودیم که حق چنیننش نوشت

به یک دانه گندم بهشت را به حوا داد

او که ز خشم یزدان چنین شدش سرنوشت

 

چون چشم او نشد سیر یار است با عزازیل

دشمن میکاییل است وصف الحالش عام الفیل

سرباز بخل و کین است او خود والضالین است

هابیل آدم که مرد ، پس جد اوست قابیل

 

فرزند قتل و خون است قانون اوست شمشیر

حاکم ظلمت است او به حکم بند و زنجیر

خیانش راحت است قلبش پر از نفرت است

انگل از انکه نامش بر او نهند دلگیر

 

آری چنین گفته اند شما بنی آدمی

گویا شما بنده دینار یا درهمی

کویند قلب جنگل از دستتان شکسته

شما به اهل جنگل گویا که نامحرمی

 

این قصه را به دنیا انگار آخری نیست

انگار خانه در گور یا روز محشری نیست

الو الو دلاور صدات نمی آد انگار آنتنی اونوری نیست

انگار باوری نیست هرگاه باوری نیست دیگر دلا… … الو … الو … ال…(صدای بوق اشغال)

 

لابد دیگه نوشتن طاقتم رو نداره

لابد دلش نمی خواد واژه دیگه بباره

در انتها این منم فرزند قتل قابیل

یه ناقص الخلقه ام خری که لاشخواره

سرود زندگی

قسمت 2

 

دوکبوتر دو ساز یک آواز
چه بلند است اوج این پرواز

شب شد و آسمان سیاهی پوش
و چراغ جهانیان خاموش

کوچه و کوی و خانه شد تاریک
آخر شب شد و سحر نزدیک

پدری خسته ، خفته نه بیهوش است
مادری کودکش در آغوش است

طفل اما هنوز بیدار است
گویی او هم ز عشق بیمار است

مگر او هم ز یار دلخون است
مگر او هم چو بنده مجنون است

برق به چشمش  ببین که تابیده
گویی آن دیده یار ما دیده

کم کمک در هوای هم بازیست
ناز او را زمان طنازیست

چشم بسته و دهان بگشاید
تا که فرمان تازه فرماید

سر برد گر که گریه سر بدهد
به پدر از پدر خبر بدهد

کن فیه کون کند جهانی را
گر که لج آورد زمانی را

چونکه بانگش به اوج پردیس است
پس بدان انتهای دل خیس است

گر که سر تا به سر شرر بارد
گشنه گردیده شیر می خواهد

این همه نزد او به طنازیست
کودک است و بفکر هم بازیست

مادر پیر قصه ات یاد است ؟
او که صاف و زلال و آزاد است

او که چادر نماز بر سر داشت
او که در دل صفای دیگر داشت

او که دائم به ذکر بود و سجود
او که رهرو به راه یزدان بود

او که سجده نمود برگل یاس
او که نامش خداست در احساس

تا به بر برگرفت کودک را
گریه لب بست وخنده شد پیدا

همه در خواب ناز و او بیدار
مهربان و عزیز و خوش رفتار

مهر مادر چو سرنوشت نوشت
مقدمش را به سر نهاد  بهشت

چون خدا تای مهر خود را خواست
مهر مادر نهاد بی کم و کاست

این حکایت هنوز در راه است
حکمتش را حکیم آگاه است

دو کبوتر دو ساز یک آواز
نغمه  زندگیست در آغاز

©

سرود زندگی

قسمت 1

«ما لعبده کانیم و فلک لعبده باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز
چندیست برون آمدیم زین صندوق
باید که درون آن رویم یک یک باز»

میلاد

نور،....، صدا ، ...، حرکت ،....، آغاز

دو قناری دو ساز یک آواز


نور گردون گرد آمبولانس
که می رقصه رو تابلوی اورژانس

و برانکاو( که نه تخت روان )

دخترک روی تخت ناله کنان
-------------------------

جانمازی که پر شده است از یاس
مادری مهربان و با احساس

مادر پیر رو به قبله بنشسته

دست در تسبیح به ذکر پیوسته

رَبی، لـَکَ سَجَدة ُو َبـِکَ آمَنة ُ

وَلـَکَ اسَلمَة ُوَ عـَلِیکَ تـَوَکـَلة ُ
وَ اَنتَ رَبی و سَجـَدة وَجهی
  ِ

   به حق محمد و فاطمه و علی

و باز هم تکرار و باز دیگر بار
که یا مـُقلب القلوب و الابصار   
------------------------------
همسری منتظر و رویایی
چشم دوخته
به بخش مامایی

تصویر مبهم غنچه ای در باد

صدای گریه یک نوزاد

مژده مژده ، دختره دختـر

سالمه هم خودش و هم مادر
------------------------------

مادر مهربان و سجده بر مهرش

گریه ای بی امان از شکرش


اینچنین شد قصه ای آغاز

دو قناری دو ساز یک آواز

جناب بوم نقاشی ...

جناب بوم نقاشی  باید  بگم با احترام وقتشه عاشق بکشی لیلی رو مجنون بکشی فرهاد و شیرینش کنی  عذرای  وامق
بکشی- دنیا رو زیر و رو کنی هرزه ها رو درو کنی باغ شقایق بکشی - چه نقشی می خوای بکشی؟
یک وقت نری غم نکشی
اخمها رو در هم نکشی - عاشق و تنها نذاری- بی دم و همدم نکشی  غصه  رو پر رنگ نکنی - شادیها رو کم نکشی - یه وقت نری جنگی بشی - خط مقدم نکشی - تانک و مسلسل نیاری - آتش به عالم نکشی - خوبیها رو سر نبری - داغ محرم نکشی - خیانت و مد نکنی - خنجر رو پشتم نکشی - برادرات رو نکُشی - بچه آدم نکشی
یک وقت نری مشکی نشی
تاریکی و شب نیاری- شلاق و چاقش نکنی - فلک و تو مکتب نیاری - داروی قلابی نشی - واسه مریض تب نیاری - مردم و بدبخت  نکشی - جونها رو بر لب نیاری - قهر و موقر نکنی - سگ سر منصب نیاری
می تونی  دریا  بکشی   عمیق و تنها بکشی- دل بزنی به دریا - پا روی دنیا بکشی - ساحل رو کوچیکش کنی - تو دورترین جا  بکشی - موجها رو راهیشون کنی - امید به فردا بکشی - آسمون رو  آبی کنی  - بالا ی ابرها بکشی - یعنی "یک رنگی"  رو باید  -  بالاترین جا بکشی - بدی ها رو رسوا بکنی - پائین زیر پا بکشی
می خوای یه میدان بکشیرستم دستان بکشی- دنیا رو با خوب و بدش- گرد بیابان بکشی - جنگی میان رستم - با دیو پرستان بکشی - پرده نقالی بشی- نُقل فراوان بکشی - یک طرفی یک پرده از سام نریمان بکشی دیو پلید روسیاه  زخمی تو زندان بکشی


یک طرفش کرب و بلا آفتاب سوزان بکشی - عباس با مشک پر آب - با لبی عطشان بکشی - قلعه خیبر بسازی - نور فراوان بکشی - لیف تن "شهریار" کنی  - شاه واسه مردان بکشی - شاه ادب رو دو زانو -  نزد یتیمان بکشی - کار یدالهی کنی - تو سفره ها نان بکشی - نقال و نقل و مردم - هر- سه را حیران بکشی - برای غربت آقا  - چشمها رو گریان بکشی - به عشق رحمت  آقا - لبها رو خندان بکشی
 می خوای یه جنگلو بکش
کنار جنگل جو بکش کنار جو شکارچی و  چند تا سگ تیز رو بکش تیری بکش توی کمون  شکار رو روبرو بکش  بین شکارچی و شکار غریبه ای این سو بکش هاله نور دور سرش تک گوهری نیکو بکش
یا "هو" بکش یا هو بکش یا لیس الا هو بکش
یا ثامن الشمس الهد
یا "ضامن آهو " بکش 


جناب بوم نقاشی  باید  بگم با احترام وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنون بکشی فرهاد و شیرینش کنی  عذرای  وامق
بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی هرزه ها رو درو کنی باغ شقایق بکشی
چه نقشی می خوای بکشی؟
می خوای یه بی همتا بکش
یه تنهای تنها بکش
یه لم یلد یه لم یولد
یه لا و یه الا بکش
یه آیه از  قران  عشق
یه داور یکتا بکش
تو بهترین جای بهشت
تو عرش ، کبریا بکش
یه بارگاه پر از جلال
ستونهاش از طلا بکش
فرشته ها رو تو دو صف
 ساکت و بی صدا بکش
تمام پیغمبرها رو
شاکر و پارسا بکش
خدا رو که نمی شه دید
چشمهای دل رو وا بکش
یه شاخه نسترن بیار
عطرش رو تو هوا بکش
می خوای اصلا سفید باش - پاک مثل روز عید باش - واسه تموم عشقها - خوشبختی رو نوید باش - از دل تنگ، غم رو بگیر - قاصدک امید باش
جناب بوم نقاشی  باید بگم با احترام وقتشه عاشق بکشی
لیلی رو مجنون بکشی فرهاد و شیرینش کنی  عذرای  وامق
بکشی
دنیا رو زیر و رو کنی هرزه ها رو درو کنی باغ شقایق بکشی
چه نقشی می خوای بکشی؟ جناب بوم نقاشی